پسر گلم
پسر گلم دیگه واسه خودت آقایی شدی .. تمام روز من با تو میگذره ..
برخلاف اوایل که به کارهای خونه نمی رسیدم الان تقریباً به همه ی کارام می
رسم ، البته وقتایی که تو خوابی ، وقتی بیداری که همش پیش تو شاهزاده
کوچولوی نازمم .
صبحها با هم دیگه تا 10 میخوابیم ، بین ساعت 10 تا 10:15 وقت بیدار شدنته
و بیدار میشی و واسه خودت شروع میکنی به آواز خوندن و با اون صدای
قشنگت آواز میخونی ،
اگه صورت منم نزدیکت باشه ،با اون دستای کوچولوت هی میکشی به صورتم و
آواز میخونی ، تا صدات میکنم واسم میخندی و یه چیزی توی اون چشمای
نازت برق می زنه ، قربونت برم پسر قشنگم .
دیروز با بابایی رفتیم بیرون و واست یه سری وسیله گرفتیم( البته بیشتر
اسباب بازی ...) اگه جلوی بابایی رو نگیرم همه ی اسباب بازی های تو مغازه
رو واست برمیداره، اصلا ً نمیتونه خودشو کنترل کنه ،اونم با این قیمت های
نجومی اسباب بازی ها ... بابایی میگه هر چی باشه میخرم واسه پسرم ...
(اینقدر که دوستت داره )